سفرنامه ژاپن قطار سیبری

سفرنامه ژاپن – رویایی که به واقعیت تبدیل شد

سفرنامه ژاپن رو باید بعد از برگشت از ژاپن نوشت. مثل هر سفرنامه دیگه ای. شما سفر میرید. بعد برمیگردید به خانه، کمی استراحت میکنید و در اولین فرصت و قبل از اینکه ذهن تنبلتون خاطرات رو فراموش بکنه اونها رو یادداشت میکنید. حالا اگه خیلی زرنگ باشید تو سفر تعدادی یادداشت برمیدارید یا ویس ضبط میکنید. هر چی باشه بلاخره یه قانون نانوشته هست که اول سفر برید، بعد سفرنامه بنویسید. ولی خوب من از همین شروع کار قصد دارم بزنم زیر همه قوانین نوشته و نانوشته. بله در حالی که چند روز دیگه قراره به سمت ژاپن پرواز بکنم، شروع کردم به نوشتن سفرنامه ژاپن. تنها دلیل این کار هم این هست که تا اینجای کار انقدر داستان های عجیب و غریب تجربه کردم که برای یه شهروند یه کشور عادی اندازه چند سفر پرهیجان خاطره میسازه. ولی خوب ما ایرانی هستیم و هر اتفاق ساده ای همراه با هیجان های پیش بینی نشده بسیار بسیار بیشمار رخ میده. مثل همین سفر ژاپن که قراره داستان هاش رو براتون بگم.

ویزای ژاپن و هزار و یک داستان

این قسمت داستان رو نمی خوام زیاد توضیح بدم، در این حد بگم که ما تونستیم ویزای ژاپن رو برای گروهمون بگیریم. ولی با این شرط که بسیار عذاب کشیدم. فکر نکنید سفارت ژاپن سخت گیری خاصی داشت. اتفاقا که تو این روزها در مجموع ویزای ژاپن برای ایرانی ها راحت تر صادر میشه. سختی کار از این بابت بود که اطلاعات بسیار بسیار عجیب غریبی درباره شرایط ویزای ژاپن میشنیدیم. هر آژانس مسافرتی یه حرف و مطلبی درباره گرفتن ویزای ژاپن به ما میگفت. در نهایت احساس کردم بخش عمده ای از آژانس ها دوست دارن مسافرهای ژاپن با اطلاعات عجیب و غریب گیج بشن و در نهایت برای گرفتن ویزای ژاپن سراغ اونها بیان و قیمت های عجیب و غریب بپردازن. مثلا یک آژانس مسافرتی ویزای ژاپن رو با مبلغ 800 دلار دریافت میکرد. در حالی که قیمت تور ژاپن که من به همسفرهام گفته بودم 1300 دلار بود. فکنم دیگه متوجه اعماق فاجعه شده باشید!!!

ویزای ژاپن و شروع ماجراجویی
ویزای ژاپن و شروع ماجراجویی

ریجکت کردید؟ بسیار ممنونم!

از گروه 14 نفره ما، که 13 نفر ایرانی بودن، 11 نفر تونستیم ویزای ژاپن بگیریم. بر اساس ریاضیات دوم ابتدایی 2 نفر ویزاشون ریجکت شد که برای من تجربه جالبی بود. احتمالا این چند وقت اخباری رو شنیدید که اینستاگرام و فیسبوک به طور غیرقانونی از میکروفون گوشی شما شنود می کنن و از اون برای اهداف تجاری استفاده می کنن. تجربه ریجکت شدن ویزای ژاپن این دو متقاضی طور بود که انگار سفارت ژاپن هم همین کار رو با ما می کرد. چطور؟ الان میگم. تو جلسه ای که با دو همسفر ناکام که دو خانم نسل Z بودن داشتم یکی شون به شوخی گفت که «من اگه برم ژاپن دیگه برنمیگردم ایران». خوب شنیدن این جمله تو فضای شوخی چندان هم عجیب نیست. بس که این کشور جذابیت های زیادی برای ما داره. ولی نکته عجیب موقعی مشخص شد که بعد از بعد از ریجکت شدن ویزای ژاپن، این دفعه هر دو خانم جوان با ناراحتی ولی با اطمینان کامل به من گفتن: «آقای عبدلی خیلی شانس آوردی. ما اگه می رفتیم ژاپن دیگه برنمیگشتیم ایران». گرچه من هنوز هم برام علامت سوال هست که چطور یک نفر با این شرایط سخت تصمیم بگیره ژاپن رو برای اقامت غیرقانونی انتخاب بکنه. ولی وقتی که این خطر بزرگ از سرم گذشت، میکروفون گوشیم رو جلوی دهنم گرفتم و به دوستانی که شاید صدام رو میشنیدن گفتم: «واقعا شنود کردید؟ بعدش ریجکت کردید؟ بسیار ممنونم!»

فقط از مرز عبور کنیم!

به نظرم چیزی که این سفرنامه ژاپن رو از بفیه سفرنامه ها متمایز میکنه، شرایط سخت و عجیبی بود که تو پاییز 1403 داشت تو ایران می گذشت. سخت ترین شرایط سیاسی، احتمال حمله نظامی از (یا به) ایران در هر لحظه و در نتیجه اون شرایط نامشخص پروازها و حتی شرایط نامشخص زندگی. در هر صورت اینکه ما درباره شرایط نامشخص زندگی تصمیم گرفتیم هیچ اقدامی انجام ندیم. صبر کنیم هر وقت اتفاقی ناخوشایند رخ داد اون زمان بهش فکر کنیم و تا قبل از اون به اهداف و برنامه های زندگیمون بپردازیم که فعلا یکی از مهترین هاش همون سفر به ژاپن بود. درباره شرایط نامشخص پروازها هم بهتون بگم که هر روز یک ایرلاین ایرانی تحریم میشد و یک ایرلاین خارجی پروازهاش به ایران رو کنسل می کرد. تو این شرایط بود که همه همسفرها با خودمون یه قرار گذاشتیم که هر طور شده فقط از مرز عبور کنیم. تو بدترین حالت می تونستیم از مرز زمینی وارد ترکیه بشیم. بعد با مسیر هوایی از وان به استانبول و بعد اوزاکا بریم. در نهایت تعداد از همسفرها از مسیر دبی و امارات خودشون رو به ژاپن رسوندن. بقیه خودمون رو به استانبول رسوندیم. از این بین یک سری با پرواز چینی که یک توقف در پکن داشت سفرشون رو ادامه دادن. من هم در نهایت با پرواز مستقیم استانبول به اوزاکا رسیدم. ولی نکته مهم این بود که بلاخره از مرز رد شدیم و 90% از چالش های سفر حل شد.

لوازم سفر

کاملا طبیعی هست که قبل از سفر به هر منطقه ای دنبال لیست لوازم سفر باشیم. ولی خوب این قسمت از سفرنامه ژاپن شاید اطلاعات خاصی به شما نده. فقط میتونم بگم که برای سفر به ژاپن واقعا نیاز به هیچ لوازم خاصی ندارید. شما قراره به یک سفر شهری به یک کشور پیشرفته برید و قرار نیست حتی با کمترین مشکل و محدودیتی روبرو بشید. پس لوازم سفر ژاپن هم مثل هر سفر عادی دیگه خواهد بود. به غیر از چند مورد خاط که تو بخش بهدی بهتون توضیح میدم.

جوراب – سبک و سبک و سبک تر – کیسه زباله

با توجه به شرایط کشور ژاپن و همین طور شرایط سفر ما، از همسفرها خواستم که دو مورد رو در لوازم سفر ژاپن همراه داشته باشن. تو سفر به ژاپن خیلی زیاد پیش میاد که شما مجبور باشید کفشتون رو دربیارید. از داخل معبد گرفته تا رستوران های سنتی. قبلا هم درباره آداب سفر به ژاپن گفته بودم. به طور کل اگه در نظر بگیریم، تو ژاپن وقتی شما کفشتون رو درمیارید یعنی وارد یک بخش بسیار مهم از فضای معماری شدید و ژاپنی ها به شما اجازه دادن که داخل حریم اونها بشید. پس احترام به میزبان که نظافت اصلی ترین مصداق اون هست رو از شما انتظار دارن. پس ما باید خیالمون راحت بود که با داشتن جوراب های تمیز و خوش بو هیچ بی احترامی به این مردم دوست داشتنی نکنیم.

قبلا شنیده بودم که تو ژاپن سطل زباله وجود نداره. البته که وجود داره و این هم یکی از اغراق های بیش از حد فضای مجازی هست. ولی در هر صورت پیدا کردن سطل زباله کار نسبتا سختی هست. حداقل وقتی یه زباله دستتون هست باید مدت زیادی اون رو در دست داشته باشید تا یه سطل زباله با فرمول تفکیک زباله ساده پیدا کنید. به همین دلیل همراه داشتن یه کیف پارچه ای کوچک که زباله هامون چند ساعتی اونجا مهمان باشن خیلی مفید بود. برای خودم که انقدر پیدا کردن سطل زباله سخت بود که آخر سر تعدادی از زباله ها رو با خودم به ایران برگردوندم!!!

گوشی و دیدار با دوست قدیمی

با اینکه خودم شخصا به تجربه کردن اتفاقات پیش بینی نشده در سفر علاقه زیادی دارم، ولی وقتی به عنوان راهنما مسئول یک گروه هستم این نکته رو بسیار محدود می کنم. به همین خاطر از گوشی، دوست ژاپنی که سیزده سال و چند روز پیش تو یه ایستگاه قطار مالزی باهم آشنا شدیم خواستم که تو این سفر با ما همراه باشه. نه به عنوان یک تورلیدر تخصصی، بلکه خیالمون رو راحت کنه که تو ایستگاه های مترو، فروشگاه هایی که کسی انگلیسی بلد نیست یا هر جای دیگه چندان سورپرایز نشیم. البته که می دونستم حضور یه ژاپنی کنار ما خودش کلی تجربه های جدید و متفاوت خواهد داشت. پس از اونجایی که قرار بود همه همسفرها خودشون رو به فرودگاه اوزاکا برسونن و هم رو ملاقات کنیم، گوشی هم خودش رو از هند به اوزاکا رسوند و ما بعد از سال ها یه دیدار دوباره داشتیم.

دیدار با گوشی دوست قدیمی ژاپنی
دیدار با گوشی دوست قدیمی ژاپنی

ماسک بزنیم و تا میتونیم سرفه نکنیم!

ماسک زدن برای ما ایرانی ها و اکثر مردم دنیا یادآور روزهای عجیب همه گیری کرونا بود. دورانی که با همه سختی هایش تقریبا به پایان رسید. ولی داستان در ژاپن کاملا متفاوت هست. ماسک زدن خیلی قبل از همه گیری کرونا. در بین این مردم مبادی آداب رایج بود. بعد از پایان همه گیری هم کماکان مردم زیادی رو در شهرهای ژاپن با ماسک می‌بینید. کافیه یه ژاپنی کمی گلودرد احساس بکنه یا تعداد سرفه هاش بیشتر از مردم عادی به نظر بیاد؛ پس اولین کار زدن ماسک تو فضای عمومی هست. به همین خاطر سرفه و عطسه کردن در فضای عمومی کاری بسیار ناپسند به حساب میاد.
به همین خاطر قبل از شروع سفر این نکته رو به همسفر ها گفته بودم و همه تعدادی ماسک برای شرایط اضطرار همراه داشتیم.
درست در اولین دقایق رسیدن به ژاپن و سوار شدن به قطاری که ما رو از فرودگاه اوزاکا به سمت هتل میبرد، یک مرتبه صدای سرفه های تندی رو پشت سرم شنیدم. دقیقا همون جایی که بقیه همسفر ها بودن. تا رو برگردونم که مطمین بشم این گناه نابخشودنی از طرف کدوم یک از همسفر های نازنین بوده، متوجه ناراحتی تو چهره تعدادی از مسافرهای اطرافم شدم. به شدت استرس گرفتم و اصلا دوست نداشتم تو اولین دقایق ورودمون به ژاپن شبیه به توریست های ساده لوح عمل کنیم.
در هر صورت زمان چند ثانیه ای برگشتن به سمت رگبار ویروس های سرماخوردگی برای من چند ساعت طول کشید که متوجه شدم یه مردم میانسال ژولیده ژاپنی دلیل اصلی اضطراب من و البته بقیه همسفر ها بود. ظاهر و رفتار مرد من رو یاد شخصیت بالای هاکلبرفین می‌انداخت. بگذریم، در هر صورت همون ابتدای کار ژاپن یه خوشآمد گویی غافلگیرکننده سراغ مون اومد که متوجه شدیم اینجا الزاما همه چیز و همه آدم ها شیک و اتوکشیده نیستن.

توالت های ژاپنی و یکی از جذاب ترین بخش های سفرنامه ژاپن

خوب بعد از تقریبا 10 ساعت پرواز با هواپیمایی دست و دلباز ترکیش که تا تونستن از ما پذیرایی کردن، بعد از ورود به فرودگاه اوزاکا و به واقعیت پیوستن رویای قدیمی، فقط به دنبال پیدا کردن دستشویی بودم. یادمه سال ها پیش یکی از تورلیدرهای قدیمی به نام ا.ن (با رئیس جمهور سابق اشتباه گرفته نشود!) وقتی که داشت از سختی های شغل تورلیدری صحبت میکرد، یک مثال فراموش نشدنی از توالت های ژاپنی زد. اینکه به عنوان راهنمای تور مجبور میشد به تک تک اتاق ها سر بزنه و نحوه استفاده از این مصادیق تکنولوژی اصل ژاپن رو به طور عینی به همسفرهای محترم آموزش بده. همینجا بگم که خوشبختانه من همسفرهای باهوش و باشعوری داشتم و نیاز نشد با هیچ کدام وارد دستشویی بشم! 😛

با این حال ورود انفرادی و اجتناب ناپذیر من به توالت ژاپنی به اندازه کافی به یاد ماندنی بود. شروع داستان مثل هر تجربه مشابه بود. البته تفاوت های ظاهری زیادی وجود داشت ولی شاید به دلیل اورژانسی بودن شرایط ذهن من از درک جزئیات عاجز بود. اولین شوک و تفاوت رو موقع اولین تماس فیزیکی (که همه میدونید و نیاز به توضیح بیشتر نداره) تجربه کردم. گرمکن برفی نشیمنگاه توالت ژاپنی با احترام و رضایت کامل داشت به من خوش آمد میگفت. شنیده بودم که ژاپنی ها در بدو ورود به همه گردشگرها احترام میذارن، ولی واقعا از این حجم از دلواپسی به شدت متاثر شدم.

البته داستان به اینجا ختم نشد. خیلی زود متوجه یه صفحه کلید نسبتا مفصلی کنار دستم شدم. تازه متوجه منظور ا.ن شده بودم. خوشبختانه صحفه کلید مثل اکثر تجربه های من از ژاپن به صورت تصویری بود. یه دکمه که آیکون موسیقی داشت و زیرش کلمه Privacy نوشته شده بود، برای من میتونست موسیقی پخش بکنه. درضمن این اختیار به من میداد که با توجه به شدت شرایط حجم موسیقی رو تنظیم کنم. قسمت شستشو هم کاملا مفصل بود. دکمه شستشو عمومی و شستشوی زنان به طور تصویری و با آیکون های مشخصی به تصویر کشیده شده بود. کماکان حجم آب رو میشد تنظیم کرد. در نهایت و بعد از حدود دو هفته سفر و دریافت بازخودر از بقیه همسفرها میتونم بگم این بخش از سفر به شدت رضایت دوستان من رو تامین کرده بود.

چهارراه شیبویا، هرچیزی غیر از چهارراه

چهارراه شیبویا با همه شلوغی و ازدحامش، فکر نکنم برای مردم هیچ جای دنیا به اندازه ما ایرانی ها گیج کننده باشه. یعنی همه مردم دنیا وقتی به این فضای شهری میرسن از شلوغی اون متحیر میشن، ما ایرانی ها به دلیل شیرینی زبان فارسی وقتی ازکیلومترها اون طرف تر هم درباره اش صحبت میکنیم  به مشکل برمیخوریم.

این معروف ترین جاذبه گردشگری توکیوبه زبان انگلیسی crossroad خونده میشه. مشکل از همینجا شروع میشه که ما شاید واژه فارسی درستی براش نداریم. نزدیک ترین اصطلاح فارسی میتونه تقاطع غیر همسطح باشه که قبول کنیم اصلا خوش آوا نیست. پس اون رو چهارراه صدا میکنیم. و این دقیقا مشکل اصلی داستانه. چون شیبویا چهارراه نیست و درواقع 6 راه هست. یعنی اگه یه چهارراه ساده بود، شهرداری توکیو به سادگی می تونست یه چراغ راهنمایی دو زمانه یا نهایت 4 زمانه سر تقاطع بذاره و مشکل ترافیک سواره و پیاده رو حل بکنه. ولی انقدر تعداد مسیرهای حرکتی زیاد هست که مجبور شدن تو یه زمان همه حرکت های سواره رو متوقف بکنن و به پیاده ها اجازه بدن آزادانه از هر جهت حرکت بکنن.

منتها جالبه بدونید که این تنها جایی نیست که تو ژاپن (یا حتی کشورهای دیگه) چنین اتفاقی رخ میده. تقریبا تو اکثر محله های توکیو و بقیه شهرهای ژاپن، هر جا که تقاطع غیرهمسطح شلوغ یا با بیش از چهار راه اصلی وجود داشته باشه این اتفاق میفته. ولی خوب این وسط فقط شیبویای دوست داشتنی ما اینقدر رسانه ای و معروف شده.

نکته جالب دیگه درباره شیبویا این هست که خیلی ها اون رو به عنوان شلوغ ترین چهارراه (تقاطع غیر همسطح) دنیا میشناسن. شاید هم درست بگن. منتها بخش عمده ای از این شلوغی رو مدیون قدرت جامعه مجازی و ایده آل گرایی بلاگرهای حرفه ای و آماتور هستیم. شاید باور نکنید چقدر با این صحنه روبرو شدم که بعد از قرمز شدن چراغ عابر پیاده، تعداد زیادی از بلاگر (نما) ها بودن که با ناراحتی میگفتن:

«اههه. فیلم من خوب نشد. یه بار دیگه باید بگیرم»

یعنی منی که تو طبقات بالای یکی از ساختمان های مجاور بودم، یکی از تفریحاتم دنبال کردن این آدم ها و شمردن تعداد دفعاتی بود که از این تقاطع عبور می کردن. مطمئنم اگه اینستاگرامی وجود نداشت، این تقاطع خیلی خیلی خلوت تر از الانش بود 😉

سفر به نارا، خیلی آرام، خیلی شلوغ

این بخش از سفرنامه ژاپن میخوایم درباره سفر یک روزه مون به نارا صحبت کنیم. اقامت ما تو هتل اوزاکا خیلی مفید بود. در واقع اوزاکا یه موقعیت بسیار استراتژیک داره. به راحتی با اقامت تو یه شهر میشه روزانه به شهرهای دیگه مثل کیوتو، نارا و کوبه سفر کرد. بدون اینکه دردسر چک این و چک اوت تو هتل جدید رو داشته باشید.

ما هم ساعت هفت صبح یه روز پاییزی لابی هتل قرار گذاشتیم و همون طور که پیش بینی می شد ساعت هشت از هتل بیرون اومدیم و به سمت ایستگاه قطار نارا حرکت کردیم.

راستش خیلی زودتر و راحت تر از انتظار به نارا رسیدیم. فاصله بین اوزاکا و نارا پر از حومه های شهری بود که وقتی از پنجره قطار به بیرون نگاه می کردیم اصلا حس سفر به شهر دیگه رو به ما نمی داد. ولی وقتی به ایستگاه پایانی در شهر نارا رسیدیم تازه متوجه تفاوت های اساسی نارا و اوزاکا شدیم.

برای ما که سال ها ساکن تهران و بقیه کلانشهرهای ایران بودیم، شلوغی و ترافیک اوزاکا چندان هم عجیب و دور از انتظار نبود. بهتر بگم ما به نسبت گوشی، دوست ژاپنی مون که عاشق زندگی تو شهرهای کوچک هست، خیلی بهتر ترافیک و ازدحام این شهر رو پذیرفته بودیم. تا اینکه تو اوزاکا دیدیم که با چه شهر آرام و دوست داشتنی روبرو هستیم. دقیقا مطابق سلیقه گوشی.

حتی ایستگاه راه آهن نارا هم این حس رو به ما می داد: یه ایستگاه آرام تر با تعدادی فروشگاه و کافه دنج. ما هم که از روی عمد اقامت هتل هامون بدون صبحانه بود، یه صبحانه مفصل تو یکی از همین کافه های ایستگاه قطار خوردیم. هیچ عجله ای هم نداشتیم. می دونستیم که هرچیزی که بیرون ایستگاه منتظر ما هست رو باید با آرامش ممکن تجربه بکنیم.

چرا شهر نارا اینقدر معروف هست؟ دلیل اصلی اون گوزن های تعظیم کننده این شهر هستن که طبق قریضه یا اکتساب به مسافرها احترام میذارن. در واقع ما هم داشتیم میرفتیم نارا که کمی بهمون احترام بذارن. یعنی تا اینجای سفر انقدر که آدم های ژاپنی به ما احترام گذاشته بودن، خواستیم احترام گوزن ها شون رو هم تجربه کنیم.

اولین نشانه های حضور گوزن های نارا رو توی تزئینات و محصولاتی که توی ایستگاه راه آهن نارا می فروختن میشد دید. دومین نشانه حضور گوزن ها رو باید استشمام کرد. درست وقتی که از ایستگاه قطار بیرون اومدیم ترکیبی از بوی بدن، ادرار و فضولات گوزن ها تو محیط پیچیده بود. حتی فکر کنم اگر کسی شامه قوی داشته باشه و بار اولش باشه که به نارا سفر کرده باشه میتونه مسیر حرکت به پارک نارا رو با شامه قویش پیدا بکنه!

درسته که کمی قبل گفتم نارا شهر بسیار آرومی هست. ولی به این معنا نیست که سر و صدای زیادی تو این شهر نشنوید. اتفاقا که صداهای این شهر شما رو به شدت شگفت زده می کنن. داستان از این قراره که گوزن های احترام گذار این شهر قانون خیلی ساده ای دارن: اگه سیر باشن بهتون احترام می ذارن. اگه گرسنه باشن گازتون میگیرن! (قانون آشنایی هست تقریبا). مسافرها هم این قانون رو می دونن و براشون غذا میخرن. دستفروش ها هم این قانون رو می دونن و میان کنار خیابون به مسافرها غذای مخصوص گوزن ها رو می فروشن. دولت هم این قانون رو می دونه اجازه نمیده توریست ها چیزی غیر از همین غذاها به گوزن ها بدن.

تا اینجای کار همه چیز به نفع جامعه میزبان داره پیش میره. ولی مشکل اینجاس که وقتی گوزن ها غذا رو میبنن کنترلشون رو از دست میدن و با ولع خاصی به سمت توریست مهربون حمله می کنن. به همین خاطر بعضی وقت ها همزمان با غذا، انگشت های تورست ها رو با دندون هایی که ندارن گاز میگیرن. این طور میشه که هر چند دقیقه یک بار تو پارک نارا صدای جیغ و خنده تعدادی توریست رو میشنوید، که البته چندان هم از شرایط ناراضی نیستن. بعضی وقت ها هم صدای جیغ بلندتر هست و می فهمید که بعضی از این گوزن ها شیطنت کردن و از پشت جای دیگه ای از توریست ها رو گاز گرفتن که اصلا هم ربطی به غذا دادن اونها نداشته.

غذا چی خوردیم؟

راستش به عنوان یک فرد شکمو تو سفر به ژاپن خیلی اذیت شدم. خیلی ها بعد از شنیدن این حرف تعجب کردن:

+ مگه میشه تو سرزمین سوشی ها گرسنه بمونی؟

– بله شد!

+ مگه میشه سر هر کوچه یه رستوران رامِن خوشمزه باشه و تو خوشت نیاد؟

– بله شد!

+ خیلی عجیبه!

– بله. خیلی عجیبه!

راستش رو بخواهید خیلی هم عجیب نبود. حداقل برای من که تو این سفر به عنوان تورلیدر بودم.

این قسمت از سفرنامه ژاپن و داستان غذا خوردنمون رو بهتره این طور شروع کنم، که ما اولین شب ورود به ژاپن سراغ یه رستوران محلی خیلی با کیفیت رفتیم. رستورانی که گوشی به ما پیشنهاد داده بود و رویوهای گوگل هم تایید میکرد. هرکدوممون یه غذای مختلف رو سفارش دادیم و در انتها همه راضی بودیم. هم از کیفیت و هم از قیمت غذا. فکر کنم غذای همه با مخلفات کمتر از 10$ هزینه برداشت. رقمی که برای ژاپن خیلی منطقی به حساب میومد.

منتها قسمت سخت داستان این بود که من متوجه شدم که این غذا چندان به مزاجم سازگار نبود. البته که چندان هم از اون غذا خوشم نیومد. این نکته با ریسک مسئولیتی که به عنوان تورلیدر داشتم باعث شد که تا روزهای آخر دور غذای نه چندان خوشمزه ژاپنی رو خط بکشم که خدایی نکرده موقع انجام وظیفه و خدمات رسانی به مسافرهای عزیز مجبور نباشم دنبال سرویس بهداشتی ژاپنی بگردم. ناگفته نمونه که از روزهای بعد هم طرفدارهای غذاهای ژاپنی تو گروه ریزش کرد و بقیه هم ترجیح دادن سراغ غذاهای کم ریسک تر رو بگیرن.

با این حال ما همیشه پلن بی و سی همراهمون داشتیم. یکی از جذاب ترین گزینه هامون هم یه رستوران زنجیره ای ایتالیایی به نام سایزریا بود. تقریبا تو همه شهرها و همه محل ها و نزدیک همه گشت هامون یه شعبه از اون وجود داشت. میدونم الان تعجب میکنید که چرا آدم باید بره ژاپن و تو رستوران ایتالیایی غذا بخوره؟ بله با یه نگاه سانتیمانتالیسم این خیلی کار عجیبی هست. ولی وقتی دارم این بخش از سفرنامه رو می نویسم چندین بار هموطنان عزیزمون رو به ژاپن بردم و با خیال راحت میتونم بگم در عمل ما تو سفر به ژاپن نیاز داریم که یه رستوران با طبع غذاهای نزدیک به ایران رو تو برنامه مون بذاریم.

از خوبی های دیگه رستوران سایزریا قیمت خوبش بود. میدونم که همه شما دنبال ارزان ترین تور ژاپن هستید. یا به هر بهانه ای سفرتون به ژاپن رو مدیریت اقتصادی بکنید. پس مطمئن باشید اینجا رستوران مورد علاقه شما هست. با خیال راحت میتونم بگم که نصف بیشتر غذاهای این رستوران ایتالیایی کمتر از 5$ قیمت داشتن. درضمن اگر تو زمان نهار میرفتیم تقریبا یه نوشیدنی یا سالاد رایگان هم می تونستیم مهمون سایزریا بشیم.

غذای ژاپنی خوردیم، بهتر بگم به سبک ژاپنی ها غذا خوردیم

خوردن غذای ژاپنی الزاما وابسته به وعده غذایی که روی میز ما قرار داشت نبود. در واقع شما تو ژاپن هر غذایی رو میتونید بخورید، ولی سبک غذا خوردن هست که طعم ژاپنی به غذا و سفر شما میده.

ژاپن کشوری هست که گویا همه محدودیت زمانی دارن. سوپرمارکت های ژاپنی همه چیز رو آماده کردن تا کارمندهای ژاپنی تو کمترین زمان ممکن وارد بشن، نیازهاشون رو تهیه بکنن و با کمترین پرت زمانی خودشون رو به اولین حرکت مترو برسونن. چیزی شبیه به تعویض لاستیک تو مسابقات اتومبیل رانی فرمول 1. حالا شاید با استرس و سرعت کمتر.

داخل این سوپرمارکت ها قفسه های بسیار بزرگ و متنوعی از غذاهای آماده هست. کافیه به سلیقه تون یکیش رو بردارید، از فروشنده بخواهید تو ماکروفر گرم بکندش، گوشه فروشگاه پشت میزهای مخصوصی که گذاشتن بخوریدش، زباله هاش رو تفکیک کنید و از فروشگاه خارج بشید. حتی پارکینگ سوپرمارکت ها هم اکثرا محل توقف ون های خدماتی مختلفی بود که قبل از رفتن سر کار یا وسط روز داشتن داخل ماشین غذا می خوردن.

طبق مشاهدات میدانی ما تو این چند روز سفر، شاید میانگین زمانی که یک ژاپنی برای همه مراحل بالا صرف میکرد کمتر از 5 دقیقه بود. در هر صورت برای مایی که اولویت اولمون بازدید از جاذبه های گردشگری ژاپن بود و غذاهای نه چندان خوشایند زیاد تو اولویتمون نبود، اتفاق خوبی بود که به این روش غذا بخوریم و وقتی که صرفه جویی کردیم رو برای بازدید از یک سایت گردشگری دیگه اختصاص بدیم. مطمئن هستم این بخش از سفرنامه ژاپن ما برای کسانی که میخوان از وقتشون تو سفر استفاده بهینه بکنن کاملا مناسب باشه.

سفر به کیوتو، جایی در حومه اوزاکا

یادم هست اولین باری که مشغول برنامه ریزی سفر ژاپن بودم، دنبال پرواز به مقصد کیوتو بودم. چونکه این شهر مقصد اصلی ما به حساب میومد. به طور عجیبی هیچ پروازی به کیوتو پیدا نمیکردم. از استانبول، دبی یا هر مبدا دیگه ای که امتحان کردم نتیجه همون بود. تا اینکه کنجکاو شدم درباره فرودگاه کیوتو سرچ بکنم و فهمیدم که این شهر حتی فرودگاه بین المللی نداره.

شهر باشکوه کیوتو که برای قرن ها به ژاپن حکمرانی میکرد، این روزها حال و هوای دیگه ای داشت. انگار که دولت مرکزی تصمیم گرفته بود این شهر رو تا حدودی ایزوله نگه داره و همه جنبه های مدرنیسم مثل آسمان خراش ها، فرودگاه ها و مراکز اداری بزرگ رو به کمی اون طرف تر، یعنی اوزاکا منتقل کنه. این شاهکار برنامه ریزی منطقه ای باعث شده بود که کیوتو به خوبی از گزند تاثیرات منفی مدرنیسم دور بمونه. این رو همه همسفرهامون تایید کردن.

سفر به کیوتو هم مثل سفر به نارا بود. بدون عوض کردن هتل و با قطار خودمون رو از اوزاکا به کیوتو رسوندیم. تو این بخش از سفرنامه ژاپن حتما انتظار دارید که درباره مزرعه بامبوها، مراسم چای ژاپنی، معبد هزار دروازه فوشیمی ایناری، مراسم گیشای ژاپنی و محله قدیمی گیون صحبت کنیم. بله. همه این موارد رو تو یک روز و نیم فشرده تجربه کردیم. درست مثل چیزی که انتظار داشتیم. فقط شدت یک نکته خیلی فراتر از چیزی بود که انتظار داشتیم و اون حجم انبوه توریست هایی بود از همه جای دنیا برای این هدف مشترک اومده بودن. درواقع ما تعداد بسیار زیادی توریست دیدیم که اون بین چندتا دروازه نارنجی رنگ، یکی دوتا معبد و صف طولانی برای چای خوردن تو یک باغ شلوغ ژاپنی رو هم تجربه کردیم.

منتظر بخش های بعدی سفرنامه ژاپن باشید.

تورها و مطالب مرتبط

سوالات متداول

غیر از تابستان همه فصل ها برای سفر به ژاپن مناسب هست.
با سابقه سفر خوب، مدارک شغلی و گردش مالی متناسب به سفارت ژاپن یا آژانس های مطمئن مراجعه کنید.
هزینه تور ژاپن قطار سیبری 1300 دلار بعلاوه هزینه پرواز بود.
حداقل هشت روز. به شرطی که مثل ما از ساعت 7 صبح تا 11 شب مشغول گشت و گذار باشید.
یه طور کل بله. منتها اگه با غذاهای لذیذ ایرانی مقایسه نکنید. :P
منصور عبدلی
منصور عبدلی
شهرساز، جهانگرد و پژوهشگر شهری هستم. شهرهای زیادی در دنیا هستند که بسیار مشتاق به دیدن و روایت کردن داستان هاشون هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *